1- دانش فعالانه توسط یادگیرنده ساخته میشود یادگیری یك فعالیتمنفعلانه نیست. یادگیری زمانی رخ میدهد كه یادگیرنده تلاش میكند با استفاده ازدانش قبلی خود به دنیای پیرامونی معنا دهد. واقعیتهای بیرونی با واسطة تجربههایشخصی یادگیرنده باز معنا شده؛ تولید میشود. كسب هر توانایی، مهارت یا فرامهارتحاصل سازماندهی اطلاعات جدید با موجود است.
2- یادگیریهم فرایند فردی و هم اجتماعی است. سازندهگراها اعتقاد دارند كه دانش از لحاظتحولی به صورت ساختهای شناختی جهانشمول سازماندهی میشود. با این وجود عنصراجتماعی دانش یعنی تعاملات فردی یادگیرنده با محیط نیز بسیار مهم هستند. یادگیرندهد تعامل با دیگران فرصت مییابد تا رفتارها و ایدههای بالقوة خود را آشكار كرده ودر جهت اصلاح یا ارتقای آن بكوشد.
3- یادگیریفرایند ساخت دانش براساس تجربههای فردی، خود نظمدهی و تفسیرهای حاصل از آنها درموقعیتهای واقعی زندگی است.
یادگیری یافرایند ساخت دانش، مستم بهكارگیری اطلاعات موجود در موقعیتهای چالشزای واقعیاست. یادگیرنده برای ساخت یا فهم دانش لازم است اطلاعات را در موقعیتهای واقعی یامشابه با واقعیت بهصورت عملی تجربه كند. سپس دربارة نتایج تجربههای خودبیاندیشد. یادگیرنده در جریان خود نظمدهی حاصل از خودسنجیهای بین عمل و نتایجعمل بهتدریج تلاش میكند تا به معنای جدید و متفاوتی از واقعیتهای بیرونی دستیابد. ساخت معنا حاصل سازماندهی و تفسیرهای یادگیرنده از تجربهها در موقعیتهایواقعی اجتماعی است.
4- یادگیریفرایند سازماندهی است كه باعث سازش یادگیرنده با تقاضا و نیازهای درحال تغییرمحیط میشود.
تجربههایا مفاهیم از طریق دو مكانیسم سازماندهی درونسازی (تطابق اطلاعات جدید با موجود)و برونسازی (تولید ساخت جدیدی از دانش با تركیب اطلاعات جدید) به دانش جدید تبدیلشده؛ سازگاری یادگیرنده را با دنیای بیرونی سبب میشوند. در میان گونهها، اینانسان است كه بهدلیل تغییرات سریع محیط فیزیكی و اجتماعی برای سازش با نیازهایمحیطی به یادگیری محتاج است.
5- زبان درساخت دانش نقش اساسی ایفا میكند. مفاهیمی كه یادگیرنده شخصاً قادر به یادگیری آننیست میتواند توسط كسانی كه از این مهارت برخوردارند آموخته شود. در این میانزبان بهعنوان یك ابزار نمادی به یادگیرنده كمك میكند تا با به كارگیری انواعاشكال آن یعنی لغات، كلمهها، پارگرافها، تفكر خود و دیگران را به صورت دانشسازماندهی كند.
6- جنبههایانگیزش و عاطفی عنصر كلیدی یادگیری هستند. جنبههای عاطفی یادگیرنده بر توانایی وقابلیتهای یاد گرفته شده و عمل كردن بر دانستهها تأثیر میگذارد. انگیزش براییادگیری یك تمایل فردی برای تولید دانش از تجربهها در بافتهای اجتماعی فراهم میكند.
سنجش برای یادگیری از شاخه های ارزشیابی تکوینی است.
در سنجش برای یادگیری بر مشارکت مشترک معلم ودانش آموز در نوشتن اهداف یادگیر،
اجرای ابزارهای جمع آوری اطلاعات و تهیه و ارائه بازخورد های یادگیری به منظوراصلاح
و بهبود یا ارتقای عملکرد تحصیلیتاکید می شود.
وقتی هدف سنجش تکوینی جمع آوری شواهد و ارائه بازخورد توسط معلم و یادگیرندهبرای
اصلاح و بهبود و ارتقاء یادگیری درحال شکل گیری یادگیرنده باشد به آن (سنجش برای یادگیری)
در جریان آموزش گفته می شود.
اماوقتی هدف سنجش یادگیری جمع آوری شواهد و ارائه بازخورد توسط خود یادگیرنده برای اصلاح
توسعه و تحکیم یادگیری در حال شکل گیری و جنبه های شناختی و فراشناختی باشد به آن
(سنجش از خود) یا (خودسنجی) گفته میشود.
سنجش برای یادگیری/ایرج خوش خلق
تعریف سنجش در نظریة سازندهگرایی
با توجه به اصول و مبانی یادگیری نظریة سازندهگرایی شناختی واجتماعی كه در آن بر مشاركت
دانشآموز در طراحی واجرای آن تأكید میشود مفهوم سنجش به صورت زیر تعریف میشود.
سنجش فرایند جمعآوری و تفسیر بالینی دادهها دربارة فرایند ونتیجه یادگیری (اهداف یادگیری)
و عوامل شناختی، اجتماعی وعاطفی آن با مشاركت فعال معلم و یادگیرنده است: (خوشخلق 1395).
در نظریه سازنده گرایی ،بهسنجشی که در آن تکوین یا شکل گیری عملکرد در دانش آموزان به
صورت آن به آن مورد بررسی قرار می گیرد سنجش تکوینی گفته می شود
در شیوه های سنتی سنجش تکوینی فقط بررسی شکل گیری یا تکوین 1- دانش شامل مفاهیم اصول
قواعد و یا 2- مهارت ها مورد توجه بود که از طریق روش های اندازه گیریپاسخ و یا مشاهده
رفتار انجام می گرفت اما در رویکرد جدید سنجش تکوینی که مبتنی بر سازنده گرایی است بر
اندازه گیری عملکرد یا توانایی انجام موفقیت آمیز یک تکلیف (تولید راه حل یا محصول ویا
اجرای یک مهارت ویژه چون خواندنبا ابهاد دوگانه آن ) تاکید می شود.
مزایای سنجش عملکرد
مزیت اصلی سنجش عملکرد این است که، اطلاعاتی درمورد میزان توانایی دانشآ موزان در زمینه کاربرد دانش و اطلاعات آنها ارائهمیدهد. سنجش عملکرد به ما اجازه میدهد؛ تا متوجه شویم چگونه دانش آموزانمجموعه ای از مهارتها یا دانش خود را به کار می برند.
داستانی جالب از سوزان بروکهارت.
من به وضوح، خاطرهی انجام یک سنجش عملکرد، از اولین روزهای حضورم درمدرسه دوره اول متوسطه را به یاد می آورم. کلاس هفتم که بودم؛ درسی به نام اقتصادمنزل را داشتیم که امروزه این واحد، مدیریت خانواده نامیده میشود. در بخش آشپزی،ما در گروههای چهار نفره کار میکردیم. به تازگی انجام دستورات و طرز تهیه غذاهارا یاد گرفته بودیم؛ همچنین سایر مهارتها، مانند تمیز کردن آشپزخانه بعد از آشپزیرا نیز، آموخته بودیم. تکلیف ما این بود که همهی مهارتها را تلفیقکنیم.
یک منوی نهار برنامهریزی، و چهار نفر از معلمان خود را دعوت کنید. آشپزی را طبق دستور انجام دهید، غذا را توزیع و آشپزخانه را تمیزکنید؛ خیلی با مزه است. این اولین باری بود که برای بزرگسالان آشپزی میکردیم.بعلاوه، برای توزیع یک وعده غذایی، همه چیز باید به طور همزمان آماده باشد؛ اگرغذا بسوزد و یا چیزی خراب شود شما دیگر فرصت دوباره ندارید. اما، ما توانستیم اینکار را انجام دهیم؛ گروه ما همبرگر و لوبیا سبز، به همراه بیسکویت کاکائویی بهعنوان دسر آماده کرده بود. معلمان میگفتند که از نهار خوششان آمده است، اگرچهالان وقتی به گذشته برمیگردم، میبینم انتظار نمیرفت معلمان غیر از این چیزدیگری بگویند. این اتفاق برای من بسیار مفید بود. از آن پس، من هیچ وقت از غذادرست کردن هراسی ندارم و تبدیل به یک آشپز نسبتاً خوب شدهام. شروع همه ایناتفاقات خوب برای من، از همان روز بود.
درباره این سایت